آخرین مطالب
امکانات وب
*فسقل خان ما تازگی ها با شنیدن کوچکترین کلمه نینای نای نینای نای شروع به تکون دادن باسن میکنه و میرقصه و اصلا هم براش فرقی نداره تو چه حالتی و چه مکانی باشه
* ما از وقتی که فسقل خان به دنیا اومده با عناوین مختلف صداش میکردیم من واقعا میمون مامان یا الاغ عزیز یا خرگوشک و موش موشی صداش میکردم و دیگه میخوایم این عادت زشتمون رو ترک کنیم و اسم فسقل خان رو صداش بزنیم *فسقلم اولین دندون اش رو در تاریخ ۲۷ .۴ .۹۶ درآورد و اینجا مینویسم تا فراموش نشه که حتما توی دفتر خاطراتش ثبت کنیم ( راستی جشن دندونی نگرفتم )
* توی هفته ای که گذشت فسقل خان چند باری مریض شده که خواب و خوراک رو از ما گرفته و حتی یک با بحران...ادامه مطلب
ما را در سایت بحران دنبال می کنید
برچسب : فسقل, نویسنده : ninilosemamanii بازدید : 19
فسقل ام پیش مامانم خوابیده و من با خیال راحت اومدم توی حیاط دراز کشیدم و اسمون نگاه میکنم و یه عالمه خوراکی خوشمزه که از صبح فسقل اجازه خوردنش رو نداده رو اوردم تا بخورم یه چند تایی هم فندوق از درخت چیدم و هرزگاهی در نهایت تنبلی با دندون میشکنم و میخورم و صدای باد توی درخت ها یهویی یه صدای ترسناک درمیاره که پشیمونم میکنه از حیاط موندن ولی خنکی هوا رو دوست دارم
فردا صبح یا به عبارتی صبحی که در پیش داریم سالگرد پدربزرگمه و باید بریم اونجا و دراکولا طبق معمول سرکاره و عذر خواهی کرده که نمیتونه بیاد و از اونجایی که همه خانواده در جریان سختی های کارش هستند عذرش موجه میباشد و منو فسقل خواهیم رفت د بحران...ادامه مطلب
ما را در سایت بحران دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ninilosemamanii بازدید : 29
از وقتی که فسقل بلا به دنیا اومده همش فکر بزرگ شدنش اذیت ام میکنه و اصلا تصور اینکه امروز با دیروزش فرق داره دیوونم میکنه
دیگه دیدم نسبت به پسر بچه ها عوض شده و ازشون بدم نمیاد و برعکس خیلی هم از غد و یه دنده بودنشون خوشم میاد .گاه تو ذهنم اینده فسقل ام رو تجسم میکنم و به این فکر میکنم اینده اش میشه شبیه دراکولا و فکر میکنم الان اگه دراکولا پسرم بود چی میشد و سریع میپرم و بوسش میکنم و قربون صدقه قد و بالاش میرم ....یا حتی این پسر سرباز ها که جلوی پادگانا هستند رو فسقلم تجسم میکنم و بازم کلی جلوی خودم رو میگیرم تا نرم بوسشون کنم و قربون صدقه شون برم . یه بار هم تو خیابون یه پیرمرده رو دیدیم ک بحران...ادامه مطلب
امروز با دوستم رفتیم کلاس زومبا ثبت نام کنیم فهمیدم زومبا توی همه باشگاه های سطح شهر ممنوع شده و کلاس های زومبا رو با عناوین دیگه ای مثل ایروبیک پیشرفته و استپ برگزار میکنند ...من نمیدونم انجام حرکات زومبا ممنوع شده یا اسم زومبا ممنوع شده!!!!!
پ ن : برای عموم اینا از کلاس زومبا میگم از اون طرف پسر عموی کوچولوم گیر داده که منم زومبا میخوام برم زامبی بشم
بحران...ما را در سایت بحران دنبال می کنید
برچسب : زومبا, نویسنده : ninilosemamanii بازدید : 10
۱.حضرت خدیجه که مادرشوهر نداشته
۲.از اون خوشبخت تر حوا بوده که اصلا فامیل شوهر نداشته و شوهرش آدم بوده
۳. خوشبخت تر از همه : حضرت مریم بوده که کلا ریخت شوهر رو هم ندیده
بحران...الان خیلی وقته که رابطه مادرشوهرم باهام عالی و خوب شده و همش سعی در نزدیک شدن به من و گرفتن انواع هدیه ها برای منه و حتی از کم محلی های من ناراحت هم نمیشه
امشب ما یه تولد واقعی (جریان تولد های مکرر و غیر واقعی رو که میدونید ) توی یه رستوران دعوت بودیم و حسابی خوش گذشت و هدیه تولد انگشتر کوچولو خریده بودم وسط یه جنگ حساس با دراکولا بودم و توی اوج دعوا بودیم که دراکولا گوشزد کرد که وسط دعوا چرا توی ایینه روی کنسول دارم به خودم نگاه میکنم؟!؟!
راستی یه پست قبلا گذاشته بودم راجع به دیوونگی و فکر های آزار دهنده توی ذهنم بود الان براش راه حل پیدا کردم و وقتی فکری یکم ذهنم رو مشغول میکنه سریع یه ایت بحران...ادامه مطلب
ما را در سایت بحران دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ninilosemamanii بازدید : 17
امروز از اون روزاست که کله سحری بیدار شدم و نماز خوندم و دراکولا و فسقل رو خواب گذاشتم و خودم رفتم ورزش برگشتم امروز یه صبح خیلی عالی و فوق العاده است از مزیت های پارک بانوان رفتن اینه که میتونی موهات رو افشون کنی و ورزش کنی که خوب خیلی بیشتر خوش میگذره .صبح که از خونه زدم بیرون یه عالمه اهنگ شاد و بندری توی مدیا پلیرم بود که کلی بهم انرژی داده سر صبحی و کلی هم قر تو کمرم بود که دوست داشتم بریزه ولی نشد
یه خانونه هم تو پارک شماره خونمون رو خواست برای امر خیر زنگ بزنند اولش تو دلم گفتم بذار بدم یکم بخندیم بعد یاد خشم دراکولا افتادم بی خیال شدم گفتم خانم من متاهل ام ، بازم خانومه کم نیاورد و خ بحران...ادامه مطلب
ما را در سایت بحران دنبال می کنید
برچسب : زیبا, نویسنده : ninilosemamanii بازدید : 31
امشب یه شب سرد تابستونیه و هوا بس ناجوانمردانه سرده و صدای باد و بارون و گرد و خاک و رعد و برق واقعا ترسناکه و برق خونمون هم قطع شده و یکی از همسایه های روبروییمون( خونه چسبیده به آقای عسلی ) فوت شده وصدای گریه کل کوچه رو برداشته و من و به فسقل مریض و تب دار دو نفری تو خونه تنهاییم و با هر صدای رعد و برق یه عالمه میترسیم و من فقط دارم آیت الکرسی میخونم که تب فسقلم پایین بیاد و از غروب هر چه قدر بهش قطره استامینوفن دادم و شیاف اش رو هم براش گذاشتم اثر نکرده و الان با یه عالمه پاشویه به زور یکم خوابوندمش ای کاش دراکولا زودتر بیاد که واقعا کم آوردم و دلم گریه میخواد ..اگه این هوا توی زمستون و پا بحران...ادامه مطلب
دیروز فسقلم اولین سینه خیزش رو برای برداشتن جزوه های درسی من رفت و همین طور تا شب به طور کاملا جهشی سینه خیزش پیشرفت شدیدی کرد و دیگه کلا در طول یک روز خیلی عالی سینه خیز رفتن رو یاد گرفت امروز باید بریم برای سرامیک های خونه فکری بکنیم نمیدونم یعنی موکت کنیم ؟
+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 11:32 توسط roz |
بحران...ما را در سایت بحران دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ninilosemamanii بازدید : 9
همیشه از خدا علاوه بر زندگی با عزت ، مرگ با عزت هم میخواستم و دوست نداشتم هیچ وقت وسط گناه هام قبل اینکه توبه کنم من رو ببره
مثلا هیچ وقت دوست نداشتم وسط یه عروسی در حال قر دادن که اوج گناه های من میباشد بمیرم ولی خوب اون جوری هم قشنگ بودا فقط مشکلش در حال گناه مردن بود و یکی هم خوب مراسم عروسی تبد بحران...ادامه مطلب
ما را در سایت بحران دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ninilosemamanii بازدید : 9